دقیقه 90
عرصه زندگى بى شباهتبه بازى فوتبال نیست! با این تفاوت که پهنه زندگى بسیار وسیعتر و گستردهتر است . نقطه شروع بازى زندگى «سن بلوغ» است و تا پایان بازى، فرصتهاى مغتنم بسیار وجود دارد . استفاده بهینه از این فرصتها به موفقیت مىانجامد و بر عکس، سهل انگارى و بى توجهى موجب «باخت» مىشود . . . .
در این گستره بزرگ، گاه آن قدر جلو مىروى که در «آفساید» قرار مىگیرى و تو را باز مىگردانند . گاه «خطا» مىکنى . داور گیتى، بسته به نوع خطا، «آوانتاژ» مىدهد; «اخطار» مىکند و اگر تکرار شد، با «کارت زرد» گوشمالىات مىدهد! و اگر همچنان خطاى عمدى ادامه یافت، با «کارت قرمز» از دور خارج مىشوى! . . . مربى نیز در پیروزىات نقشى به سزا دارد . اگر به گفتهها و تجربیاتش توجه و عمل کنى، با سعى و تلاش، حتما «کاپ» موفقیت را در آغوش خواهى کشید .
گاه برایت فرصتى پیش مىآید، از زاویه «کرنر» به هدف مىنگرى و با ایجاد موقعیت و «توپ سازى»، براى خود و یارانت مثمر ثمر مىشوى. گاه از حریف «پنالتى» مىگیرى و «تماشاچیان» زندگى را به تحسین و «تشویق» وا مىدارى; و چه بسا همین فرصتها موجب دستیابى به «گل» مىشود و یا بر عکس، با یک لحظه غفلت، به «ضد حمله» تبدیل شده، همه چیز به نفع حریف رقم مىخورد . . . .
آنچه مهم است استفاده صحیح از تمام لحظهها، عوض کردن «تاکتیک» در صورت باز نشدن «خط دفاع» حریف و تسلیم نشدن در برابر «جنگ روانى» بازیکنان و تماشاگران است . گاه بازى زندگى به «وقت اضافه» کشیده مىشود تا مافات جبران گردد . اگر در وقت اضافه «گل طلایى» زدى، محبوب داخل و خارج زمینى; همه دوستت دارند و به تو افتخار مىکنند.
البته باید بکوشى در «وقت قانونى» عمر کار مثبتى انجام دهى . نباید منتظر وقت اضافه بود! از کجا معلوم؟ ! شاید براى من و تو هرگز وقت اضافه و تلف شده منظور نکرده باشند و داور گیتى «سوت پایان» بازى را به صدا درآورد.
امیدوارم در «دقیقه 90» زندگیتان سربلند از زمین خارج شوید . . . .
مولا علی علیه السلام و اهلبیت عصمت و طهارت یارتان
یا خیر حبیب و محبوب
عشق و محبت، مهر و عاطفه، دوستی و دوست داشتن و.....
واژه های زیبا با معانی و مفاهیم بلند وگاهاً متفاوت
سر مطلب در چیست؟!
یکی میگوید عشق و عاشقی بهترین چیز عالم است
دیگری میگوید از عشق و عاشقی متنفرم!!! و....
فقط کافیست که نیم نگاهی به دنیای وب کنی؛ تفاهم، تقابل، تضاد، همه را در مورد این واژه های زیبا مییابی، براستی چرا اینگونه است؟؟ مشکل از واژه هاست یا در متعلق آنها؟
همه میگویند که واژهها بی عیبند عیب از ماست که در تعیین مصداق اشتباه میکنیم و آن هنگام که به قول خودمان در عشق شکست خوردیم همه تقصیرها را به گردن عشق میاندازیم در حالیکه ما نمیبایست اشتباه کنیم.
به خاطر عشق بیائید تا درست انتخاب کنیم
به دنبال معشوقی باشیم که لیاقت دل دادن داشته باشد و....
**************
وای من عمر عزیزم همه در خواب گذشت
عمر در یاد بتی دلبر و جذاب گذشت
عهد شیرین جوانی زکف من بگریخت
خرمی دیگر از این شاخه شاداب گذشت
ای دل شیفته دیگر ز مهت یاد مکن
بیش از این عمر گرانمایه تو بر باد مکن
دیده اندر پی آن دلبر طناز مدوز
سوختم از ستمت این همه بیداد مکن
روزی آرام و سبک بیخبر از عشق و امید
بر پر از سینه و غوغا دگر ایجاد مکن
به خدا عشق مرا خسته و خونین دل ساخت
راه دل را زد و از یاد خدا غافل ساخت
پس از این دامن معشوق حقیقی گیرم
تا از آن عشق دل آرا دل و جان افروزم
غیر خورشید دل افروز جمالش ندهم
جای در آینه خاطر عشق اندوزم
چون گل طلعت او هیچ گلی زیبا نیست
خاطری نیست که از عشق رخش شیدا نیست
کمی بیتشر در این مورد فکر کنیم، آخر سرمایه عظیمی است،
آدم میخواهد دلش را به کسی بدهد
باید مواظب باشیم که کسی با دلمان بازی نکند!
کسی که واقعا دوستمان بدارد
و مهمتر اینکه به خاطر خودمان دوستمان بدارد نه برای خودش
و......
حرفهای زیادی است ان شاءالله برای بعد و انشاءالله کسی را پیدا می کنیم که دلمان را به او بدهیم برای همیشه...
الهی مَن ذَا الذِی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَتِکَ فَرامَ مِنک بَدَلا
ای خدای مهربان من کیست که شیرینی و حلاوت محبت و عشق ترا چشیده باشد و باز غیر تو را آرزو کند؟؟!!..
یا حبیب من لا حبیب له
سلام و درود بیکران الهی بر سید شهیدان قلم شهید سید مرتضی آوینی
چند قطره ای از اقیانوس حرفهای آبی و آسمانی او:
من وتو را نیز پیش خواهد آمد.
ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق، تنها با یقین مطلق ممکن است...و ای دل تو را نیز از این سنت لا یتغیر خلقت گریزی نیست.
نپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر ... صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است.
خون حسین (ع) و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را مینماید.
بگذار اصحاب دنیا ندانند، کرم لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن میپرورد، چیست؟ زمین و آسمان او همان است و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، میمیرد!
عشق به انسان دیگر چه حکمى دارد و آیا این عشق مىتواند راه رسیدن به عشقحقیقى باشد؟
آدمى موجودى است شیفته محبت کردن و محبت دیدن. البته به مقتضاى سن، روزى به سینه مادر عشق مىورزد و روزى به اسباب بازى و روز دیگر به هنر و.... در حقیقت به هر مقدار که رشد عقلانى و روانى فرد کامل گردد، عشق ورزى او نیز متحول شده و به فراز بالاترى صعود خواهد کرد، البته این تمایل در همه افراد یکسان نیست برخى در همان سطح ابتدایى باقى مىمانند و برخى نیز صعود را ادامه مىدهند.
برخى نیز خسته دل در تمناى محبتى عمیقند و تا آن را در نیابند آرام نمىشوند.
المجاز قنطرة الحقیقه مجاز پل حقیقت است. دلباختگىهاى گذراى زندگى، پلى است تا آدمى ظرفیت دلباختن به حقیقت هستى را دریابد و آنگاه است که آرام خواهد گرفت: أَلا بِذِکْرِ اَللَّهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ
نظامى گنجوى در پایان ماجراى لیلى و مجنون سخن حکیمانهاى را آورده که در واقع تمام داستان را براى همین نکته سروده است. گوید:
وقتى لیلى در بستر مرگ افتاد وصیتى براى مجنون به مادر خود کرد و گفت:
به او بگو عاشق چیزى باش که جاودان و ماندگار است، نه شیفته و دلباخته کسى چون من که هیچ چیزش در اختیار خود نمىباشد و همواره در معرض مرگ و زوال و دستخوش تحوّل و بىقرارى است.
بنابراین عشق الهى به انسان مسیر الهى مىبخشد و عشق شیطانى فرد را در سبیل شیطان قرار مىدهد. منظور از عشق الهى فقط دوست داشتن خدا نیست، بلکه دوستى خدا و هر کس و هر چیز که خدا دوست دارد. لذا مؤمن از هر عشقى که در مقابل عشق به خدا قرار گیرد، نه در طول آن، مىپرهیزد.
تنها توئی تنها توئی در خلوت تنهائیم
تنها تو می خواهی مرا با این همه رسوائیم
!!...ولی من
باز آی هر آنچه هستی باز آی
گر کافر و کبر وبت پرستی باز آی
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آی
یا علی