سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر کشته شدن محمد پسر ابو بکر بدو رسید فرمود : ] اندوه ما بدو همچند شادمانى آنهاست ، جز که از آنان دشمنى کاست و از کنار ما دوستى برخاست . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط برعکس بهار در 85/6/22:: 11:24 عصر

معناى عشق چیست و بر چه مبنایى استوار است و از کجا مى‏توان فهمید که‏عشق است و توهم نیست؟

معناى عشق: واژه «عشق» مشتق از «عشقه» به معناى میل مفرط است. «عشقه» گیاهى است که هرگاه به دور درخت مى‏پیچد آب آن را مى‏خورد. در نتیجه درخت زرد شده، کم کم مى‏خشکد

امّا در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوى». به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالى محبت است

عطار گفته است:

         پرسى تو ز من که عاشقى چیست؟            روزى که چو من شوى، بدانى‏

عشق قابل تعریف علمى نیست زیرا نه محسوس است و نه معقول. در حالى که در دو قلمرو حس و عقل تأثیر دارد.

هر چه گویم عشق را شرح و بیان            چون به عشق آیم خجل باشم از آن‏

گر چه تفسیر زبان روشن گر است            لیک عشق بى زبان روشن‏تر است‏

چون قلم اندر نوشتن مى‏شتافت            چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت‏

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت            شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت‏

 

 

عشق کاذب و دروغین، داراى منشأ جنسى و شهوانى است. در این عشق، عاشق توجه‏اش معطوف به صورت ظاهرى معشوق و رنگ و روى اوست.

         عشق‏هایى کز پى رنگى بود            عشق نبود عاقبت ننگى بود

         عاشقان از درد زان نالیده‏اند            که نظر ناجایگه مالیده‏اند.

حقیقت عشق مجازى جز طغیان شهوت نیست. عشقى که از مبادى جنسى و حیوانى سرچشمه مى‏گیرد، به همان هم خاتمه مى‏یابد و افزایش و کاهش آن بیش‏تر به فعالیت‏هاى فیزیولوژیکى دستگاه تناسلى بستگى دارد که قهراً در سنین جوانى بیش‏تر بروز مى‏کند و با پا گذاشتن به سن، از یک طرف، و اشباع آن از سوى دیگر، کاهش مى‏یابد و منتفى مى‏شود. این گونه عشق‏ها به سرعت مى‏آید و به سرعت مى‏رود و خطرناک و فضیلت کش است. انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات خویش است، خود را مى‏پرستد. شخص مورد علاقه را براى خود مى‏خواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهره‏مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد، این نوع عشق، منشاء خشونت، جنایت، زبون کننده و ناپایدار است و همان است که وصالش مدفنش به شمار مى‏آید.

عشق، آینه بلند نور است                           شهوت ز حساب عشق برون است

سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم            پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم

امام صادق (ع) مى‏فرماید: من وضع حبّه فى غیر موضعه فقد تعرّض للقطیعة هر کس محبتش را در غیر جاى خویش قرار دهد (به جاى رابطه و پیوند) خود را در معرض جدایى قرار داده است»،

 

 عشق آب و رنگ و حس صورى چون ثبات ندارند، پایدار نمى‏مانند. این عشق‏ها نوعى هوسرانى و بازى خیالى است که فرجامى جز ننگ و رسوایى ندارند.

         عشق بر مرده نباشد پایدار            عشق را بر حىّ جان افزاى دار.

بازشناسى عشق از توهم:

مى‏توان عشق حقیقى را از عشق مجازى، خصوصاً عشق دروغین باز شناخت ولى در عین حال ملاحظه امور ذیل ما را در این شناسایى مدد مى‏رساند:

 عاشق باید با بررسى مبدأ عشق خویش، آن را شناسایى کند که آیا مبدء عشق او حس است یا خیال، عقل است یا دل، شهوت است یا امور انسانى.

آیا عشق برایش آرام بخش، نشاط آور، طرب‏انگیز، تحرک آفرین است یا موجب اضطراب، خمودى، بى حرکتى، سستى و در خود فرورفتگى.

آیا نشانه‏هاى عشق حقیقى در او و جود دارد یا خیر؟

  آیا با وصال معشوق، عشق اولیه‏اش شکوفاتر، پایا و پویاتر مى‏گردد، یا پژمرده ایستا و خموش؟

  آیا معشوق یکى است یا متعدد؟ در عشق حقیقى، معشوق واحد و یگانه است و در عشق مجازى هم، عشق به آیات الهى در طول عشق خداوند است نه در مقابل آن. اگر معشوق متعدد باشد، عشق ما نه حقیقى است و نه مجازى، بلکه عشقى دروغین و کاذب است.

معشوقى، عاشق خود را نزد خویش نشانید. عاشق، نامه‏اى را بیرون آورد و شروع به خواندن کرد. آن نامه، گفتار عاشق به معشوق خویش بوده و با عبارات و الفاظ گوناگون، از فراق و هجران معشوق، سخن به میان آورده بود. معشوق گفت: این نامه را براى چه کسى نوشته‏اى؟ عاشق گفت: براى تو.

معشوق گفت: اکنون که به وصال رسیده‏اى و من در نزد تو نشسته‏ام، در این صورت خواندن نامه جز تلف کردن وقت نیست.

گفت معشوق، گر این بهر من است            گاهِ وصل، این عمر ضایع کردن است‏

عاشق گفت: آرى تو در این جا حاضرى، ولى من آن حالت عشق را که در نامه ترسیم کرده‏ام، در این جا از تو در نمى‏یابم.

معشوق گفت: پس من معشوق تو نیستم، بلکه معشوق تو دو چیز است: یکى وجود من و دیگرى، حالت دوریى که تو را بر من عاشق کرده است پس من جزئى از مقصودم.

 


کلمات کلیدی : عشق خوب یا بد