عریضـه های دلم را غبار خواهد برد
خـزان فاصلـه هـا را بهــار خواهد برد
مرا به خیمه خود،حضرت امام زمان(عج)
درست چون پسـر مهزیـار خواهد برد
نسیم، نفحه پیراهنـی ز یوسف را
برای مردم چشم انتظار خواهد برد
خدا یکی ز همین جمعه های سرگردان
نمونه خط خودش را به کار خواهد برد
همان که آید و تا کوچه بنی هاشم
به روی شانه خود ذوالفقـار خواهد برد
بدون بودن او مثل آه سردم من
برای آمدنش روضه نذر کردم من
مولا جان .....
مرا به جاده ی بی انتهایتان ببرید
به سمت روشنی نا کجایتان ببرید
کنار سفره اگر میلتان تمایل داشت
دو تکه سیب برای گدایتان ببرید
سوار بال قنوت فرشته می گردم
اگر که نام مرا در دعایتان ببرید
مرا شبیه نسیم سحر در این شبها
به خاک بوسی پایین پایتان ببرید
و تا قیام قیامت ستاره می ریزم
اگر مرا سحری کربلایتان ببرید
اگر چه قابلتان را ندارد این گریه
کمی برای همین زخمهایتان ببرید
مسافران سر نیزه های عاشورا
قسم به عشق مرا تا خدایتان ببرید
خدا
کند که مرا با خدا کنی آقا !
ز قید و بند معاصی رها کنی آقا !
دعای ما به در بسته می خورد ، ای کاش !
خودت برای ظهورت دعا کنی آقا!
باز آی هر آنچه هستی باز آی
صد بار اگر توبه شکستی باز آی....
شهــدا ، بــر مــا حَمـــدی بخــوانیــد ،
کــه شمــا زنــده ایــد و مـــا مـُـــرده...
هنالک الولایه الله
شهیدان سخت دلتنگ و غریبم خمار جرعه ای امن یجیبم
شهیدان خدایی بیقرارم خدایا طاقت ماندن ندارم
چه تنها مانده ام افسرده بر خاک شما رفتید تا افلاک چالاک
مرا تنها رها کردید و رفتید به حسرت مبتلا کردید و رفتید
کجایید ای شهیدان خدائی بلاجویان دشت کربلائی
کجائید ای سبکبالان عاشق پرنده تر زمرغان هوائی
شما رفتید و حسرت سهم من شد جنون و داغ غربت سهم من شد
شما رفتید و من اینجا غریبم زفیض سرخ مردن بی نسیبم
شهادت ای شهادت ناز شستت
پرستو کن مرا قربان دستت
پرستو کن مرا قربان دستت.
اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد...!!
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم...!!؟؟؟
یا غفارالذنوب
خود را به نام و شهرت و عنوان فروختیم
سرمـــایه حیـــــات چه ارزان فــــروختیم
عمری که بود قیمت هر لحظهاش بهشت
آن را به نــــام و جامه الــوان فـــــروختیم
با اینکه بـــود مشتری گنــــج دل خـــدای
این گنج را ز جهل به شیطان فـــــروختیم
دادیم گــــاه دل به خم زلـــــف دلبـــــران
گه ملک جان به نــــاز نکویان فـــــروختیم
خون شد دل شفق زتأسف که قدر خویش
نشناختیم و مفت دل و جان فــــــروختیم