سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به نویسنده خود عبید اللّه بن ابى رافع فرمود : ] دواتت را لیقه بینداز و از جاى تراش تا نوک خامه‏ات را دراز ساز ، و میان سطرها را گشاده دار و حرفها را نزدیک هم آر که چنین کار زیبایى خط را سزاوار است [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط برعکس بهار در 88/4/14:: 12:32 صبح

تکلیف چیست؟
انتخابات 22خرداد شرایط سیاسی ویژه ای را در ایران به نمایش گذاشت. به طور معمول در هر انتخابات، گروه های سیاسی با هم به رقابت می پردازند که خود را بخشی از نظام سیاسی موجود می دانند و ساز و کارهای حقوقی تعبیه شده در آن برای چرخش قدرت را پذیرفته اند. نفس مشارکت گروه های سیاسی در انتخابات، حتی اگر به این موضوع تصریح نکنند، به این معناست که خود را بخشی «بهنجار» از سیستم سیاسی موجود می دانند و بنا دارند در چارچوب آن برای به دست گرفتن قدرت با گروه های دیگری که آنها هم همین اصل را پذیرفته اند رقابت کنند. تحت این شرایط، چنان که بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی گفته اند، نتیجه انتخابات هرچه باشد به افزایش مشروعیت نظام سیاسی منجر خواهد شد. به عبارت دیگر، همین که یک نظام سیاسی امکان گردش قدرت از طریق رقابت میان گروه های مختلف و انتخاب مردم از میان آنها را فراهم می آورد، بر مشروعیت سیاسی خود افزوده است صرف نظر از اینکه کدام گروه رای بیاورد و قدرت را در دست بگیرد. به این ترتیب برخلاف گروه های سیاسی که در انتخابات مختلف گاه شکست می خورند و گاه پیروز می شوند، نظام سیاسی همواره برنده انتخابات است چرا که «ظرف رقابت» را به وجود آورده و حفظ کرده است.
در انتخابات 22 خرداد این رویه معمول در هم ریخت و شرایطی ویژه پدیدار شد. اصلاح طلبان در این انتخابات به وضوح نه به عنوان یک گروه سیاسی درون نظام که قصد رقابت «آرام و قاعده مند» دارد بلکه در قامت اپوزیسیونی تمام عیار به صحنه آمدند. هنوز چند ماه تا انتخابات مانده بود که گفتند هیچ اعتمادی به روند برگزاری انتخابات ندارند و تصور می کنند حتما در آن تقلب خواهد شد! بعد از آن، رییس دولت را پی در پی دروغگو خواندند تا به تعبیر خودشان کار را به جایی برسانند که اگر احمدی نژاد گفت ماست سفید است مردم باور نکنند. در مرحله بعد، با اعلام اینکه نهادهای قانونی متولی نظارت بر انتخابات را قبول ندارند، به تشکیل نهاد نظارتی موازی روی آوردند تا در روز انتخابات به زعم خودشان به جمع آوری مدارک و مستندات تخلفات انجام شده بپردازند. اقدام بعدی فراخوانی هواداران خود به خیابان ها بود که در موارد متعددی به ایجاد آشوب و ناامنی شدید در آستانه انتخابات منجر شد. یک روز قبل از انتخابات پای خارجی ها را هم به میان کشاندند. کاندیدای اصلاح طلبان در مقابل جمعی از خبرنگاران خارجی خود را پیروز انتخابات خواند و گفت این موضوع قطعی است مگر اینکه تقلب شده باشد! فردای انتخابات، کاندیدای اصلاح طلب بی آنکه هیچ سندی داشته باشد از وقوع تخلفات گسترده در انتخابات خبر داد و ضمنا اعلام کرد که از هرگونه مراجعه به نهادهای قانونی که دقیقا برای رسیدگی به شکایاتی از این دست ایجاد شده اند خودداری خواهد کرد. او در عوض هواداران خود را -درست مانند روزها و شب های قبل از انتخابات- به حضور در خیابان ها فرا خواند و هر روز با صدور بیانیه های تحریک کننده و هیجان انگیز از آنها خواست در خیابان ها بمانند و تا انتخابات ابطال نشده به خانه برنگردند. نتیجه، کشته و مجروح شدن ده ها تن، وارد آمدن میلیاردها ریال خسارت به اموال خصوصی و عمومی و ضربه خوردن به جایگاه و آبروی نظام در محیط داخلی و بین المللی بوده است.
نظام جمهوری اسلامی با افراد و گروه هایی از این دست چگونه باید برخورد کند؟ کسانی که اگر انتخابات را ببرند تبدیل به اپوزیسیونی خطرناک درون نظام می شوند و امکانات نظام را برای ضربه زدن به اصل آن به کار می گیرند- چنانکه تجربه حضور 8 ساله آنها در دولت و تصدی 4 ساله مجلس به وضوح نشان می دهد- و اگر انتخابات را ببازند خود را پیروز می نامند و دست در دست عوامل خارجی خیابان ها را آتش می زنند، معنای این رفتارها هیچ چیز جز این نیست که این افراد وگروه ها ولو به زبان چیز دیگری بگویند اصل نظام سیاسی را قبول ندارند و انتخابات را هم- مثل حضور در دولت و دیگر نهادهای نظام- چه ببازند و چه ببرند فقط ابزاری برای ضربه زدن به اقتدار، جایگاه و اعتبار نظام وایجاد دردسر برای آن می دانند. با چنین گروه هایی که هیچ کدام از قواعد بازی را به رسمیت نمی شناسند اما خود را پیروز همه مراحل بازی می دانند و از به هم زدن میز بازی در صورت لزوم هم ابایی ندارند چه باید کرد؟ آیا می توان پذیرفت که این افراد و گروه ها همچنان بخشی از جامعه سیاسی باشند؟! تامل در این پرسش ضرورتی است که نمی توان و نباید از مواجهه با آن گریخت.
مهدی محمدی


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط برعکس بهار در 88/4/14:: 12:29 صبح
ارباب حلقه ها ؟!

حسین شریعتمداری

1-روز چهارشنبه 20خردادماه 88 یعنی 2روز قبل از انتخابات، طی گزارشی که به دلیل اهمیت ویژه آن به تیتر اول روزنامه کیهان تبدیل شد، از آخرین پرده سناریوی دشمن که «آشوب بعد از شکست» در انتخابات بود خبر دادیم و با اشاره به شواهد و اسناد غیرقابل انکار تاکید کردیم که «این هشدار جدی است» و ماموریت بعدی میرحسین موسوی- انشاءالله ناخواسته و ناخودآگاه- دست زدن به آشوب های خیابانی بعد از شکست در انتخابات است و در همان گزارش آوردیم که علاوه بر حامیان بیرونی مهندس موسوی، حلقه اصلی برنامه ریزان او نیز در قطعی بودن شکست وی کمترین تردیدی ندارند و به همین علت، منتظر اعلام نتیجه نمانده و از مدتها قبل برای ایجاد آشوب برنامه گسترده ای تدارک دیده اند و...

2- از صبح روز چهارشنبه- 20خرداد- و بلافاصله بعد از انتشار روزنامه حجم انبوهی از تماس های تلفنی و پیغام و پسغام ها شروع شد. بسیاری از تماس گیرندگان که شمار قابل توجهی از مسئولان نظام نیز جزو آنها بودند با تعجب می پرسیدند؛ از کجا می دانید این گروه قصد آشوب دارند؟! برخی هم گله می کردند که گزارش کیهان اذهان عمومی را دچار تشویش کرده است و توصیه می کردند؛ همین فردا در روزنامه توضیح بدهید اشتباه کرده اید و آنچه نوشته اید فقط یک حدس و گمان است! و...

اما، پاسخ ما این بود که آنچه نوشته ایم نه فقط حدس و گمان نیست، بلکه افشای مستند یک توطئه از پیش طراحی شده است و با اطمینان می گفتیم فردای روز انتخابات، صحت گزارش کیهان را به وضوح مشاهده خواهید کرد و کف و سوت رسانه ها و مقامات آمریکایی و اسرائیلی را در حمایت از آشوبگران می بینید و می شنوید. یکی از مسئولان که از گزارش کیهان ناراضی بود و آن را اغراق آمیز تلقی می کرد در تماس تلفنی با نگارنده گفت؛ موسوی و خاتمی و کروبی و... هیچکدام را نمی توان اهل آشوب و بلوا دانست و پاسخ نگارنده این بود که کروبی در این میان بازیگر فریب خورده است، او را برای تضعیف روحانیت در افکار عمومی انتخاب کرده اند و مواضع و فعالیت انتخاباتی ایشان از سوی ستاد موسوی دیکته می شود اگرچه برخلاف سایر بازیگران این بازی، سرانجام به اسلام و انقلاب خیانت نخواهد کرد. خاتمی سابقه آشوب های تیرماه 78 را در پرونده خود دارد، آشوب و بلوایی که امروزه بسیاری از عوامل میدانی و رسانه ای آن به آمریکا پناهنده شده اند و اما موسوی طی 20سال گذشته دیکته ای ننوشته است تا مردم بدانند چه اندازه غلط دارد ولی مواضع کنونی او تردیدی باقی نمی گذارد که به سیم آخر زده است، اینان و شماری از افراد بدسابقه، ضدانقلاب و مفسد اقتصادی که گرد آنها جمع شده اند حلقه های تعریف شده در زنجیره آشوبی هستند که کیهان پیشاپیش از آن خبر داده است و «ارباب حلقه ها» بیرون از مرزها و در آن سوی اقیانوس اطلس نشسته است!

3- بسیاری از آنان که روز چهارشنبه 20خرداد، کیهان را ملامت می کردند، چرا درباره آشوب های بعد از شکست میرحسین موسوی در انتخابات، گزارش داده است و با گلایه می پرسیدند «از کجا معلوم که آشوبی در راه باشد»؟! از روز شنبه 23خرداد در تماس های تلفنی و حضوری خویش با تعجب می پرسیدند «کیهان از کجا می دانست که دار و دسته موسوی قصد آشوب دارند»؟ و پاسخ ما این است که نه شق القمر کرده ایم! و نه پیشگویی از نوع غیبگویی! کیهان فقط نگاهی گذرا به فرایند ماجرا داشته است. همه کسانی که ماجرای اخیر را از چند ماه قبل تاکنون با دقت دنبال کرده باشند و همسویی غیرقابل انکار مدعیان اصلاحات با مقامات و محافل آمریکایی و اسرائیلی را زیرنظر گرفته باشند، بدون کمترین تردیدی به این نتیجه قطعی می رسند که شیپور بدصدای فتنه اخیر از آن سوی مرزها دمیده می شود و فقط بلندگوی آن در ستاد موسوی نصب شده است. دراین باره تاکنون اسناد غیرقابل انکار فراوانی ارائه کرده ایم و در مقابل به جای انکار و استدلال فقط فحش و ناسزا شنیده ایم که بگذریم...

4- و اما، برنامه ریزان «کودتای مخملی» بعد از شکست همه جانبه و مرحله به مرحله این توطئه آمریکایی که بسیار ناشیانه طراحی شده بود، امروزه ترفند جدید دیگری در آستین دارند و آن درخواست از موسوی برای انصراف از پی گیری ماجراست! توضیح آن که براساس اخبار و گزارش های موثق، قرار است برخی از افراد سرشناس!! با ارسال نامه ای خطاب به مهندس موسوی از وی بخواهند که برای پایان دادن به آشوب ها و پیشگیری از سوءاستفاده دشمنان بیرونی، از درخواست خود برای «ابطال انتخابات»! صرفنظر کند! و مهندس موسوی نیز طی بیانیه ای بر مردم و نظام اسلامی منت گذاشته! و ضمن تاکید دوباره بر دروغ بزرگ «تقلب در انتخابات»! و کوبیدن بی حاصل بعدی بر طبل غیرقانونی و دیکتاتور مآبانه «ابطال انتخابات»! با این درخواست موافقت کند!!

این ترفند که به گواهی شواهد و قرائن موجود، ریشه بیرونی دارد، با دو هدف زیر در حال پی گیری است.

اول؛ زمینه سازی برای دور کردن موسوی و اطرافیانش از محاکمه و مجازات احتمالی به جرم قتل مردم بی گناه، برپایی آشوب و بلوا و مخصوصاً همکاری با سرویس های بیگانه برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی ایران که با هدف کاستن از اثرگذاری آن در معادلات منطقه صورت پذیرفته بود.بدیهی است که بررسی این ماجرا یک ضرورت کاملا منطقی و قانونی است چرا که جرایم یاد شده اتفاق افتاده و تعیین تکلیف مجرمان چه آنان که مستقیما در جرم و جنایت دست داشته اند و چه آنها که در خانه های امن تیمی نشسته و زمینه جرایم مورد اشاره را فراهم آورده اند، بر عهده قانون است و نتیجه هرچه باشد به یقین مورد قبول و احترام همگان خواهد بود. بنابراین هیچکس نباید و حق ندارد از این پی گیری ناخرسند باشد.

دوم؛ تبدیل توطئه شکست خورده اخیر به «آتش زیرخاکستر» و «دمل چرکین نیشتر نخورده»! برای آتش افروزی و فتنه انگیزی در آینده و شرایط حساس بعدی، با این توضیح که دشمنان بیرونی با بهره گیری از ترفند یاد شده، می کوشند میرحسین موسوی، خاتمی و... را چهره هایی مطلوب و طرفدار آرامش معرفی کنند که از حق مسلم خود به نفع نظام و مردم چشم پوشی کرده اند! و از این طریق جماعت مورد اشاره را -غیر از آنهایی که خالصانه و به خاطر سلیقه سیاسی خاص خود به موسوی رأی داده بودند و همیشه قابل احترام خواهند بود- در قالب یک جریان اپوزیسیون صاحب حق! برای آشوب ها و فتنه های بعدی ذخیره کنند!

5- ترفند یاد شده هم اکنون در حال پی گیری است و دست اندرکاران و طراحان این ترفند تاکنون با برخی از شخصیت های دینی و سیاسی تماس گرفته و به آنها پیشنهاد امضای نامه و درخواست از موسوی برای انصراف! را ارائه کرده اند که خوشبختانه حیله آنان با درایت و هوشیاری شخصیت های دینی و سیاسی مورد اشاره ناکام مانده است، هرچند که طراحان ترفند مزبور کماکان به مراجعه و تلاش خود ادامه می دهند.

6-و بالاخره بدیهی است شخصیت های دینی و سیاسی کشورمان هوشیارتر از آنند که به فریب این ترفند فریفته شوند و به یقین می دانند امضای نامه مورد اشاره چه بخواهند و چه نخواهند، خیانت آشکار به اسلام و انقلاب، نادیده گرفتن خون های به ناحق ریخته در آشوب های اخیر و همراهی با دشمنان تابلودار اسلام و فرصت دادن به غائله آفرینان برای آشوب های بعدی تلقی خواهد شد و این، گناهی نابخشودنی است و دور از ساحت پاک بزرگان با تقوای این مرز و بوم.

چاره کار اما، مراجعه به قانون است، یعنی دقیقاً همان راهی که همیشه پسندیده و معقول بوده و هست و مدعیان تقلب در انتخابات آشکارا از آن طفره می روند.


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط برعکس بهار در 88/4/14:: 12:25 صبح

خوش به حال  چنین سیدی....؟؟؟؟

این متن یکی از ایمیلهای ارسالی سایت سنی نیوز  وهابی برایم است

براستی چرا این همه حمایت از موسوی اسراییل آمریکا مناققین و....؟؟؟؟؟!!!!

سید...؟؟؟؟؟؟؟؟

 

اهل سنت اعلام موضع کردند؛حمایت حداکثری آنها از موسوی خواهد بود

 

ساعتی پیش یک مقام نزدیک به شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان ، با بیان اینکه در دهمین دوره اتنخابات ریاست جمهوری ، جامعه اهل سنت ایران بطور مشترک از هر دو کاندیدای اصلاح طلب حمایت خواهند کرد ،حمایت حد اکثری این قشر ازشهروندان ایرانی را مربوط به میر حسین موسوی دانست 

به گزارش سنی نیوز به نقل ازپایگاه اطلاع رسانی مولانا عبدالعزیز ـ رحمه الله ـ این مقام آگاه خاطر نشان کرد : از آنجایی که رویکرد جامعه اهل سنت ایران در قبال این دو کاندیدا متفاوت بود و برای ما در وهله نخست اتفاق و انسجام این قشر ، مهم و اساسی بحساب می آمد، حمایت خودمان را به طور مشترک از هر دو کاندیدا اعلام کردیم . با این حال باید گفت : میر حسین موسوی از ترجیح بالاتری برخوردار بوده و پیش بینی می شود آرای بیشتری از اهل سنت را به خود اختصاص دهد

وی همچنین در رابطه با تاخیری که در اعلام موضع اهل سنت در این باره پیش آمد گفت : با توجه به این که دردوره های پیشین، تعجیل در این امر مشکلاتی به بار آورده بود در این دوره سعی کردیم بعد از یک پروسه زمانی مشخص و سنجیدن وزن کاندیداها و دقت در آرا و نقطه نظرات آنان ، اعلام موضع نماییم

 براین اساس پس از آخرین نشست علمای اهل سنت آقایان کروبی و موسوی با توجه به مواضع شفافی که در قبال اهل سنت داشتند بعنوان گزینه های اصلح انتخاب شدند


کلمات کلیدی :

ارسال شده توسط برعکس بهار در 88/4/14:: 12:19 صبح
نقاب افتاد پایان 20 سال نفاق

عبدالحسین معتمدی

گردن کشی میرحسین موسوی در برابر انتخاب 5/24 میلیون نفری ملت ایران و تلاش برای به هم ریختن قواعد و میز بازی، ظاهری دارد و باطنی. چرا نباید به قواعد دموکراسی و انتخاب باشکوه ملت تن داد؟ این سؤال تا آنجا که به نامزد مورد اشاره مربوط است در خوش بینانه ترین حالت، به سوءتفاهم او برمی گردد که در فضایی ایزوله شده خیال می کرد زمامدار دولت آینده است و اکنون تمام رؤیاها را برباد رفته می بیند. اما همه ماجرا به آنها مربوط نمی شود. در عقبه این ماجرا، جبهه ازهم گسیخته ای به نام دوم خرداد (اصلاحات) را می توان جست که از استحاله و انحلال سیاسی جریان موسوم به چپ - بخوانید راست افراطی- پدید آمد، ریزش ها و واگرایی هایی را به خود دید، مؤتلفان تازه ای را به دور خود جمع کرد و بتدریج در آنها منحل شد و اکنون در جایی ایستاده که ورشکستگان به تقصیر می ایستند، آنها که نه تنها سود نمی کنند بلکه اصل سرمایه را نیز برباد رفته می بینند. آنها اگر زیر همه چیز نزنند و «سرفصل» 22خرداد 88 را انکار نکنند، باید آشکارا اعلام ورشکستگی کنند و حاصل 20 سال تجدیدنظرطلبی و رویکرد ارتجاعی نسبت به اصول انقلاب و خط امام را «زیان مطلق» و ازدست رفتن اعتماد کامل «مردم» و «نظام» تلقی نمایند.

باید توجه داشت که در نگاه دینی و انقلابی (با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی») عنوان «چپ» و «راست» موضوعیت نداشت. اما برخی فعالان جناحی که بعداً به جبهه اصلاحات تغییر نام داد، اصرار داشتند خود را چپ و جریان مقابل را راست بنامند. انصافاً هم در دهه اول انقلاب برخی رویکردهای آنها از چارچوب اسلامی و انقلابی عبور کرده و تنه به آراء و عقاید مارکسیستی می زد. حتی پس از رحلت حضرت امام(ره) نیز، برخی اعضای سازمان مجاهدین انقلاب ضمن بازسازی دوباره سازمان، بر تقسیم بندی چپ و راست- با افزودن دو قید جدید و سنتی- تأکید می کردند. نشریه «عصرما» در آن سال ها پر است از تحلیل های مبتنی بر تقسیم بندی چهارگانه «چپ سنتی و جدید، راست سنتی و جدید». و این درحالی بود که جریان به اصطلاح چپ در همان سال ها- حدفاصل سال های 68 تا 76- باوجود نقد دولت سازندگی و سیاست اقتصادی و خارجی آن، دوران استحاله و گذار از رویکرد انقلابی و خط امامی به رویکرد سکولار، لیبرالیستی (اباحی)، غرب گرایانه، سرمایه سالارانه و به مفهوم واقعی ارتجاعی را سپری می کرد. بخش عمده ای از جناح چپ پس از رویداد غافلگیرکننده دوم خرداد 76، نقاب ازچهره برداشتند تا معلوم شود در پس برخی انتقادها به دولت حاکم، ائتلاف شگفتی میان چپ و راست کذایی پدید آمده و مدعیان به دعاوی خود وفادار نمانده اند.

جبهه ای که از ائتلاف چپ و راست سربرآورد عملاً تبدیل به شرکت سهامی انحصار قدرت و ثروت شد و توانست پس از آن در انتخابات شورای شهر اول، مجلس ششم و ریاست جمهوری هشتم نیز توفیقاتی به دست آورد. اما می توان گفت پیروزی دوم سیدمحمد خاتمی در 18 خرداد سال 80، آغاز روند سقوط جبهه دوم خرداد هم بود. ائتلاف دوم خرداد در همان 4ساله اول نشان داد که عدالت را محترم نمی شمارد، قدرت را امانت نمی داند، با شعار مردم سالاری و اصلاح طلبی فقط مشغول فریب افکار عمومی است، با دشمن ترین دشمنان ملت در عرصه سیاست خارجی به انفعال- اگر نگوییم مستخدم وار- برخورد می کند و دنبال نوعی الیگارشی و اشرافیت سیاسی بلامنازع و بلارقیب در عرصه سیاست داخلی است. این ائتلاف در انتخابات شورای شهر دوم و سوم، مجلس هفتم و هشتم، و به ویژه ریاست جمهوری نهم متحمل شکست های سختی از جانب مردم شد و تکرار این شکست ها نشان می داد آنچه رخ می دهد نه از سر تصادف است و نه آن گونه که ادعا می شود، به خاطر محدودیت نامزدهاست.در انتخابات شوراها هرچه در توان داشتند به میدان آوردند، در انتخابات مجلس هشتم حتی فهرست «یاران خاتمی» را با این تلقی که او پای هر لیستی را امضا کند مردم سردست می گیرند و حلوا حلوا می کنند، به مردم عرضه کردند، در انتخابات ریاست جمهوری نهم نیز که هم مصطفی معین در میدان بود، هم کروبی و هم هاشمی رفسنجانی اما آخر کار، این احمدی نژاد بود که با قریب 18میلیون رأی در برابر 9 میلیون رأی پیروز شد.

از این «تکرار شکست ها» می شد قانون استخراج کرد: «رویگردانی از اصول انقلاب، و ارزش ها و منافع و مصالح ملت، باعث بدگمانی عمومی شده است.» می شد از بیراهه به اتوبان انقلاب بازگشت- هرچند با تأخیر- و خود را به مسابقه رساند. و می شد لجاجت به خرج داد و تصور کرد در بیراهه و جاده خاکی رفتن، به معنای میان بر زدن و پیش افتادن است. طیفی از آنها حتی اگر می خواستند هم نمی توانستند برگردند چراکه پیش و بیش از دگرگونی فکری و اعتقادی، به انحطاط در عمل رسیده بودند و یک دهه رفتار منحط، باورهای آنان را هم زیر و رو کرده بود. آنها که به اشرافیگری و زراندوزی و مسابقه تجمل خو کرده بودند، آنان که دنبال «امتیاز» و «تمایز» از مردم عادی بودند، کسانی که قدرت را طعمه و نه امانت یافته بودند، طایفه ای که ارزش های اسلامی و انقلابی را مزاحم اباحی گری، یلگی و رفتارهای بی پروای خویش می یافتند، و جماعتی که محبت مستکبران و دشمنان در دلشان راه یافته بود، چگونه می توانستند با ملت به ویژه طبقات محروم، با خدمتگزاری و ساده زیستی، با انقلاب و رهبری و ارزش ها، و با استقلال و عزت ملی سرسازش داشته باشند.

کار دیگری کردند. شروع کردند به تحریف حقایق و توجیه مواضع جدید. هرجا که می ایستادند، همان جا را درست و مشروع معرفی می کردند، ولو در تناقض با مواضع قبلی. چپ بودند و در منتهی الیه راست ایستاده بودند. بنابراین گفتند چپ روی اقتضای سال های اول انقلاب و جنگ بود اما اقتضای امروز، آزادسازی و خصوصی سازی و سرمایه سالاری است. گفتند با آمریکا باید کنار آمد و لیبرال- دموکراسی را به عنوان الگوی پیشرفت پذیرفت. استقلال سیاسی و فکری و باورهای انقلابی چه می شود؟! همه را می ریزیم در ظرف لیبرال دموکراسی و نظم نوین جهانی، هرچه زیاد آمد، دور می اندازیم! اصلا در روزگار جدید، چه کسی از محرومان و پابرهنگان حرف می زند؟ سیطره آمریکا واقعیتی انکار ناپذیر است که باید با آن کنار آمد. دوره تکنوکراسی بی نیاز از فقه و دین و اخلاق و رهبری است. زهد و قناعت و صرفه جویی در اقتصاد کاپیتالیستی معنا ندارد و...

16 سال بود که ائتلاف «عبور از انقلاب و خط امام» بی محابا می تاخت و سرمایه ها و ارزش های ملی را یکی پس از دیگری زیر پا می گذاشت. 16 سال بود که این ملت دیندار و باورهای مردم انقلابی لگدکوب می شد و 16 سال بود که حقوق و معیشت یک ملت گستاخانه زیرپا نهاده می شد. آیا دنیا آن قدر بی حساب و کتاب بود که این عمل، عکس العمل و واکنش مناسب را درپی نداشته باشد؟! ماجرای 27 خرداد و سوم تیر 1384 در چنین بستری رقم خورد. جنبشی شکل گرفت که فقط دینی و انقلابی نبود، به مفهوم واقعی ملی هم بود برآمده از طبقات مختلف یک ملت، از مؤمن ترین مردم تا آنها که مسلمان معمولی بودند، از محرومان گرفته تا طبقات متوسطی که برخوردارتر بودند اما دولتمردان خود را شریف و امانتدار و خدمتگزار و عزتمند می پسندیدند. قشرها و طبقات دیگر رو به روی هم نبودند، که کنار هم بودند.

اما «ائتلاف عبور از انقلاب» بازهم عبرت نگرفت. 4 سال سنگ اندازی و تخریب،4 سال ترور شخصیت و انکار و تحقیر. کسانی از سر عقده ها و جاه طلبی های شخصی به جنگ دولت عدالت رفتند. برای عده ای، انتخابات فقط زمانی خوب بود که در آن 16 سال نام آنها را برای مدیریت دولت رقم می زد و باعث تداول انحصاری قدرت در حلقه بسته آنان می شد. اما مشکل طیفی دیگر، عمیق تر از جاه طلبی و میل به دیکتاتوری بود. آنها مأموریت داشتند جمهوری اسلامی را از درون و به نیابت از قدرت های خارجی به زمین بزنند. این طیف مأمور بودند پروژه براندازی را به شیوه های نرم و خاموش و مخملین پیش ببرند، با سرمایه گذاری روی عواطف، عقده ها، ضعف شخصیت و تملق پذیری طیف اول. ائتلاف در 4 سال اخیر گسترده تر شد. نمایان شدن چهره واقعی ائتلاف باعث ریزش های وسیعی شد اما به موازات همین ریزش ها، گروهک های ورشکسته دعوت به ائتلاف شدند تا شاید گره فروبسته به دست آنها گشوده شود. اما آنها شفا نمی دادند هیچ، که کور هم می کردند. مشورت هایی که گروهک هایی نظیر نهضت آزادی، ملی- مذهبی ها و حتی شماری از اعضای بریده منافقین در کنار طیف متنوعی از شبه روشنفکران لائیک به احزابی نظیر مشارکت، سازمان مجاهدین (انقلاب) و کارگزاران می دادند، آنها را بیشتر در باتلاق فروبرد.

انتخابات 22 خرداد روز آزمون بزرگ و رفراندوم مهم برای محک زدن دعاوی چهارسال اخیر افراطیون مدعی اصلاح طلبی بود؛ به قول خودشان رفراندوم دروغ و صداقت، قانون گرایی و بی قانونی. رفراندوم راستین درباره این که اصلاح طلب واقعی کیست؟ اما اگر اصطلاحا جرزنی نکنند و انگ تقلب به انتخابات نزنند که باید بروند و نابود شوند. می گفتند در انتخابات پیشین چون مردم قهر کرده و پای صندوق ها نمی آیند، اصولگرایان به پیروزی می رسند. اما حالا که 85 درصد مردم شرکت کرده و 5/24 میلیون نفر برای بار دوم به چهره های خدمتگزار و عدالت خواه رأی داده اند، چه باید بگویند؟

حالا رکورد افسانه ای خاتمی با 20 یا 22 میلیون رای که تبدیل به چماقی شده بود، شکسته شده است. اصلا دولت به گونه ای عمل کرده که برخلاف روزگار اصلاحات کذایی- که مدام میزان مشارکت مردم به خاطر نارضایتی ها و ناامیدی ها از عملکرد دولت و مجلس وقت، رو به سقوط و کاهش بود- اکنون میزان مشارکت در کنار میزان اعتماد به دولت روبه افزایش گذاشته و 7 میلیون رأی به آراء رئیس جمهور افزوده شده است. خود همین آشتی دادن مردم با نظام، از نگاه آمریکا و انگلیس و مؤتلفان داخلی آنها، جنایت بزرگی است. آشتی دادن طبقات مختلف مردم- با وجود نوسان باورهای مذهبی- گناهی نابخشودنی است برای رئیس جمهور مکتبی و عدالت خواه. رازهای مگو آشکار شده و خرافه های قطعی پنداشته شده افراطیون، بیش از هر زمانی به گزافه شبیه شده است. آنها فریب خرافه ها و افسانه های خود را خورده و اکنون غافلگیر شده اند. نظرسنجی هایی را که برای روحیه دادن به موسوی و خاتمی می ساختند، همین حالا باید به رخ بکشند و مقابل رای واقعی ملت بگذارند. در انتخابات تقلب شده و باید باطل شود، نشان به آن نشان که نظرسنجی های ما - همان نظرسنجی هایی که به قول کروبی، سرکوچه خودشان انجام دادند- چیز دیگری را نشان می داد! تقلب شده چون ما پیش از ظهر جمعه 22 خرداد پیروزی قاطع خود را اعلام کردیم و آماده جشن شدیم. تقلب شده چون آذری ها و لرها و کردها، قومی و قبیله ای و نژادی رأی نداده و مانند همه ملت، رویکردی عدالت خواهانه و ملی داشته اند. تقلب شده چون تبریز 5/1 میلیون نفری که رفتیم 30 هزار نفر به استقبالمان آمدند! تقلب شده چون ما در خیابان ها تا پاسی از شب هیاهو به راه انداخته بودیم تا حتی آنهایی هم که نمی خواستند به ما رأی دهند، به خیابان بیایند و از فرصت پایکوبی استفاده کنند. تقلب شده چون ما از 3 ماه قبل گفته بودیم تقلب می شود! 40 میلیون رأی باید باطل شود وگرنه ما یک مملکت را به کمک سرویس های جاسوسی بیگانه، و بی بی سی و صدای آمریکا و فیس بوک و تویتر و صدها شبکه و سایت خارجی و داخلی به آتش و آشوب می کشیم. یا ما باید بمیریم یا فرزندان بیگناه ملت. ما که اهل هزینه کردن نیستیم پس مردم آماده دادن هزینه و تلفات باشند. 30 خرداد 1360 را بازسازی می کنیم. از مردم انتقام می کشیم تا دیگر با 5/24 میلیون رأی احمدی نژاد را انتخاب نکنند!! پس کینه سوزان نهفته در سینه آمریکا و انگلیس و اسرائیل و آتشی را که در دل دیکتاتورهای سیاسی و مفسدان اقتصادی مانند آتشفشان می جوشد، به جان بخرند.

نه گفتن یک ملت به افراطی گری و تندروی شماری متنفذ که قرار و مدار با اجنبی گذاشته اند، هزینه دارد. عدالت خواهی هزینه دارد. موسوی بهانه است. شال سبز او اگر تقدس داشت تازه می شد قرآن سرنیزه، صدا صدای شترفتنه است. شترفتنه را با قدرت باید پی کرد. اما بدا به حال آنها که ملت ایران را دشمن شاد کردند و حماسه ای 40 میلیونی را در دنیا، ملکوک و کم بها جلوه دادند. چه زیانکارند مالباختگان و ورشکستگان به تقصیری که حاضرند به خاطر دستمالی قیصریه ای را به آتش بکشند. آیا برمی گردند از هلاکت به دست خویش؟ خدا کند، هرچند که متأسفانه روند تاریخ چیز دیگری را شهادت می دهد.

25 خراداد 88، همان 30 خرداد 60 بود برای ساختارشکنان منافقی که به دروغ تابلوی اصلاح طلبی به دست گرفته بودند. آنها دیگر نه چپند،نه اصلاح طلب. آنها پیمان شکنان شورشی هستند که شاخشان به دست ملت شکسته است. آنها منافقین جدیدند.

منبع:کیهان


کلمات کلیدی :