سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، کریم است و کَرَم را دوست می دارد، خوهای والا را دوست می دارد و خوهای پست را ناخوش می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]


ارسال شده توسط برعکس بهار در 86/3/8:: 11:30 عصر

یا زهرا 

فاطمه، واژه­ی بی خاتمه

می‌دانم رنج‌ها را چگونه باید نوشید. و این درسی است که تو آموزگارم بوده‌ای‌. در وسعت سینه‌ی سبز تو، حقارت رنج‌ها را دیده‌ام‌.

ای آموزگار ظرافت‌!! تو! این گونه رنج‌ها را تحقیر می‌کنی‌...

این روزها، روزهای فاطمه (س‌)  و این شب‌ها، شب‌های علی (ع‌)  است‌.

بارها با خودم اندیشیده‌ام که چگونه می‌توان در فرصت‌های کوتاه‌، بهره‌های زیاد برداشت‌.

ولی در این فرصت‌، من‌، نه در زمین ، نه در آسمان‌ها  و نه در حضور حق ، جلوه‌ای نکرده‌ام‌. شکوفه‌ای و حاصلی نیاورده‌ام‌.

در زمین ، جهل و غفلت و ظلم و فسق و کفر، داشته‌ام‌. آیه‌ها و نشانه‌های حق را دیده‌ام و چشم پوشیده‌ام‌. از حدود و جایگاه‌ها تجاوز کرده‌ام و حتی بر فکر و قلب و عقل و روحم ستم کرده‌ام‌. به دنبال آگاهی نرفتم و خودم را اندازه نگرفتم‌. و اگر به آگاهی و معرفتی هم رسیدم‌، با سرگرمی‌ها و بازی‌ها، با لهوها و لعب‌ها، آن را به غفلت سپردم‌.

در آسمان‌ها ، بارها و بارها، فرشته‌ها با زشتی‌هایم رنجیده‌اند  و بر   حقارت‌هایم حسرت خورده‌اند  و از لجاجت و غرور و کبرم تعجب کرده‌اند.

در حضور مهربان  حق هم‌، جسارت‌ها کرده‌ام‌. منی که از کودکی حساب می‌برم در برابر او پرده‌ها را دریده‌ام‌;

وای بر من که عمر بر باد داده‌ام و هستی بر آب؛  و دل بر آتش و امید بر خاک‌... وای بر من که خودم را نکاشتم و زراعتی نکردم‌. وای بر من که تجارتی نخواستم و خودم را به هیچ فروختم و به حرف واگذار کردم‌.

این روزها، روزهای فاطمه (س‌)  و این شب‌ها، شب‌های علی (ع‌)  است‌.

با خودم می‌گویم چگونه در عمرهای کوتاه و در بهاره‌های محدود، این همه جوشش و شکوفایی و این همه زایش و باروری‌!!  جوششی که از مرز قرن‌ها گذشته و از محدوده‌ی جغرافیا و تاریخ پرکشیده و حتی این دل خسته و این کویر تشنه را در خود گرفته است‌.

                                                     

این روزها، روزهای فاطمه (س‌)  و این شب‌ها، شب‌های علی (ع‌)  است‌.

بارها با خودم می‌گویم‌: یک لحظه و این همه ارزش؟!  نه سال و این همه استمرار؟!. 

اگر بیشتر گوش بدهیم می‌توانیم صدای حزن آلود علی (ع‌)  را از مدینه‌ی رسول بشنویم که با چشم اشک و نوای غربت می‌گوید:  اَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ اَمَّاَ لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ.   راستی این فاطمه (س‌)  در کجا ایستاده که علی (ع‌)  این گونه از او   می‌گوید:  اندوه من همیشگی و شب‌هایم شب زنده داری است،  این چه انس عمیقی است که این گونه حزن سرمد میآورد؟ این چه خورشید در خاک نشسته‌ای است که این گونه شام دیجور به دنبال می‌کشد؟

من از فرزندان فاطمه (س‌) ، از آن کهکشان‌های حلم و حماسه و فریاد و از آن خانه‌ی مبارک‌، حرفی نمی‌زنم‌. من فقط از فاطمه (س‌)  می‌پرسم؟ راستی در او چه درخششی است که تا امروز در چشم‌ها و دل‌های ما نشسته است و راه‌ها را نشانه می‌زند؟

                                                                                      

 

 

 


کلمات کلیدی : عشق خوب یا بد