بدترین برادران کسى است که براى او به رنج افتى . [ چه رنج افتادن مستلزم مشقّت است . و این شرّ را برادرى که براى او به رنج افتاده‏اند سبب شده . پس او بدترین برادران است . ] [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط برعکس بهار در 89/3/9:: 7:6 صبح

شنیدن خاطرات کودکی مادربزرگ ها و پدر بزرگ ها، پدر و مادر دوستان و حتی خودمان معمولا آن­قدر شیرین هستند که همه ما دوست داریم بارها و بارها آن را بشنویم و هیچ وقت از شنیدن آن ها خسته نمی شویم.

خیلی از خاطرات شیرین کودکی هایمان را به یاد نداریم اما بزرگ تر ها برایمان تعریف کرده اند. همیشه خاطرات ماندگارند و شیرین.

امامان ما هم کوکی هایشان همراه با خاطراتی بوده که بعضی از آن ها در تاریخ آمده است. از خاطراتی شیرین کودکانه مثل روایت زیر تا داستان هایی از کرامات و معجزات این بزرگواران در سن کودکی.

آنچه می خوانید روایتی است از خاطرات کودکی امام حسین (ع).

ابورافع نقل می کند :

من با حسین در ایام کودکی بازی سنگ­ پرانی می کردیم،

 هرگاه سنگ من به هدف می خورد به او می گفتم : مرا بر پشت خود سوار کن!

او می گفت : « آیا می خواهی بر کسی که رسول خدا (ص) او را بر دوش می گیرد ، سوار شوی؟ » ؛

پس من او را رها می کردم و هرگاه سنگ او به هدف می خورد ، می گفتم تو را سوار نمی کنم چنانکه مرا سوار نکردی.

حسین می گفت : « آیا دوست نداری بدنی را که رسول خدا (ص) بدوش می کشد سوار کنی؟ » پس من او را سوار می کردم .

 

منبع: فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع) / ص54

 


کلمات کلیدی :