ستارههایی از آسمانِ عرفه
تو آغازگر احسانی، پیش از توجه عبادتکنندگان؛ اَنْتَ البادی بالإحسانِ قَبْلَ تَوَجُّه العابدینَ.
خدایا! چگونه عزتمند باشم، در حالی که از خاک خوار و بیمقدار مرا سرشتی یا چگونه عزتمند نباشم، در حالی که مرا به خودت نسبت دادی؟ الهی کیفَ اَسْتَعِزُّ وَ فِی الذِّلَةِ اَرْکَزْتَنی اَمْ کَیْفَ لا اَسْتَعِزُّ و الیکَ نَسَبْتَنی؟
خدای من! چگونه واگذاری مرا، حال آنکه سرپرستیام را پذیرا شدهای؟ اِلهی کَیْفَ تَکِلُنی وَ قَدْ تَکَفَّلْتَ لی؟
نادانی و گستاخی من بر تو، تو را از هدایتم باز نداشت؛ لَمْ یَمْنَعْکَ جَهْلی و جُرْأتی علیکَ أنْ دَلَلْتنی.
خدایا! کاری کن که چنان از تو بترسم، گویا تو را میبینم؛ اللهمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَأَنّی اَراکَ.
معامله آن بنده بسی زیانبار است که به او بهرهای از عشقت ندادهای؛ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عبدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نصیبا.
چه دارد آنکه تو را ندارد، و چه ندارد آنکه تو را دارد؟ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک و مَا الَّذی فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟
هرچند بندگیِ من به طور جدّی تداوم نیافت، اما دوستی و اراده قطعیام پایدار است؛ اِنْ لم تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّی فِعْلاً جَزْما فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَ عَزْما.
خدای من! مرا به که وا میگذاری؟ به آشنایی که از من میگسلد یا به بیگانهای که بر من روی تُرش میکند؟ الهی إلی مَنْ تَکِلُنی إلی قریبٍ فَیَقْطَعُنی اَمْ اِلی بعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنی؟
دست نیاز به درگاهت دراز کردهایم. همان دستها که به خواری اعتراف نام گرفته است؛ فَقَدْ مَدَدْنا الیکَ اَیْدِیَنا فَهِیَ بِذِلَّةِ الإعترافِ موْسومَةٌ.
خدایا! من در توانگریام مستمندم، پس چگونه در نیازمندیام مستمند نباشم؟ الهی اَنَا الفقیرُ فی غِنایَ فکیف لا اکونَ فقیرا فی فقری.